هفته نامه : *ریسمان*
به یاد شهدای مظلوم غواص

شب عملیات والفجر 8 است.
اروند کنار...
خروش و تلاطم رود..
گردان ها همه آماده برای رزم.
قرار است که همه ی گردان خود را با ریسمانی به هم متصل کنند.
چون در عملیات سابق،فرد فرد؛ وارد رود شده و شدت آب،
خیلی ها را با خود برده بود.
ریسمان بلندی آماده شد.
هرکس مقداری از آن را به کمر خود می بست و
مابقی را به نفر بعد می داد.
ریسمان به اولین نفر در صف رسید.
باکمال تعجب دیدند که اضافه ی ریسمان را نبرید،وبه اندازه یک نفر از آن را باقی گذاشت.
فرمانده رفت جلو...
*برادر چکار میکنی؟
چرا ریسمان را نمی بری!؟
-حاجی اگر اجازه بدید،بذارید این ریسمان قطع نشه!
*آخه برای چی!؟
-نپرسید،خواهش میکنم بذارید بمونه.
*تا دلیلش را ندونم نمیذارم.
-حاجی جون،به خدا نمیتونم بگم.اذیت نکنید.بذارید قطع نکنم.
*نه باید بگی..
-الان که اصلا نمیتونم بگم،ولی باشه؛شما بذارید این اضافه طناب بمونه،
اگر شهید نشدم،
اونور رودخانه بهتون میگم.
*عجب،باشه،ولی قول دادی ها،یادت نره!؟
-نوکرم حاجی،چشم.
عملیات شروع شد.
به ترتیب همه وارد آب شدند.
با چه مصیبتی و بلایی از رودخانه عبور کردند.
خیلی ها شهید شدند،
خیلی ها مجروح بودند.
فرمانده دنبال نفر اول صفه...
پیداش کرد.
اما شدیدا مجروح و زخمی است.
سرش را روی زانوش گذاشت.
*خوبی برادر؟قولت که یادت نرفته!؟
-نه حاجی یادمه.
*خب بگو منتظرم.
-من میدونستم که این عملیات و عبور از اروندکار ما نیست،
سخت است و عجیب.
برای همین توسل کردم به بی بی دو عالم مادرم
حضرت زهرا سلام الله علیها.
گفتم:بی بی جان،این عملیات سخته،اروند وحشی است.
امام امیدش به ماست.
یه وقت نشه ابرومون پیشه فرزندت بره.
خانوم،تو دست ما رو بگیر،تو ما رو از رود رد کن.
اصلا تو اولین نفر ما در صف باش.
اون اضافه ریسمان را هم که نبریدم برای این بود که گذاشتم؛
تا خانوم مارو بگیره و به اون سمت رودخانه ببره.
*خب چی شد!؟اومد بی بی!؟
-حاجی،شاید باورت نشه،
نیمه های رود بودیم که،شدت جریان آب زیاد شد،بچه ها تسلط خود را از دست دادند،
نزدیک بود آب همه ی مارا با خود ببرد.
یه وقت دیدم،یک خانوم محجبه ی آسمانی آمد جلو،سر ریسمان
را گرفت و کشید،
و ما به آسانی از رود عبورمان داد...
*جدی!؟؟
برادر،راست میگی!؟
برادر چرا جواب نمیدی!؟
برادرم...
......................................................
دست نوشته های روزانه:
مثل مار!
آقای روحانی،آمریکا مار
نه....
مثل ترنج
مثل چشم؛مثل دست
مثل نوشابه
مثل تخم مرغ2
مثل چراغ قوه
مثل تخم مرغ








