اطلاعیه

بسم الله

سلام بر پای ثابت های "به شرط چاقو"؛باید خدمتتون عرض کنم که از این به بعد تمام دست نوشته های روزانه ام را در صفحه ی اینیستاگرام خود می نویسم.

و فقط اطلاع رسانی ها و نوشته های بلند "هفته نامه" را در اینجا نشر می دهم.

آدرس صفحه ی نوشته های روزانه را در سربرگ با عنوان "اینیستاگرام من" مشخص کردم.

منتظر هفته نامه جدید باشید....

یاعلی مدد

هفته نامه: رفاقت تا خدا...

بسم الله..

 

این حرف ها چرت و پرت است که دل بسته می شویم و زیاد روی می کنیم

و دوری و دوستی...

 

به محض اینکه به بلوغی رسیدم و وارد اجتماع شدم، نسبت به احساساتم با مسائل مختلفی درگیر شدم و گره خوردم.از جمله این مسائل رفاقت بود.نه رفاقت معمولی؛رفاقت در حد مردن...یعنی روحیاتم اینچنین است.

آنقدر پاکار شخصی که به عنوان رفیق انتخابش کرده ام می شوم که خود شخص از پاکار بودنم خسته می شود.

آخ که چقدر شکست خوردم...که ها که مرا رها نکردن،فقط به دلیل آن که پاکار بودم و محبت می کردم.

حال بر آن هستم که بگویم رفاقت صحیح یعنی مردن برای رفیق...یعنی وقت گذاشتن،مال نشناختن و جان فدا کردن برای او...این حرف ها چرت و پرت است که دل بسته می شویم،زیاد روی می کنیم،دوری و دوستی و...این ها فرار کردن از محبت و رفاقت است و فرار کردن از بار مسئولیت...

البته قائلم که قالب ومحور این رفاقت ها باید توحید و تقوا باشد و همچنین دو طرفه بودن اینگونه برادری ها نکته بسیار مهمی است.

برای تایید و ایضا نورانی شدن مطلب،روایتی از رسول الله صلوات الله علیه را ضمیمه دست نوشته ام میکنم که اگر کسی اهل رفاقت باشد با این روایت مسیر را پیدا و به صحیح بودن سخنان حقیر پی خواهد برد.

رسول الله فرمودند:

بین دو رفیق و برادر دینی حقوقی است که به جز عمل کردن به انها یا گذشت از طرف یکی از برادرها از عهده ی شخص بیرون نخواهد رفت،این حقوق اینچنین است:

خطای او را نادیده بگیرد.به اشک چشم او رحم کند(اگر او را نگران و اندوهگین می بیند بر حالش رقت کند و در رفع پریشانی ان بکوشد.).اسرارش را حفظ کند.لغزش او را ببخشد..عذرش را پذیرا باشد.. غیبت او را رد کند..دائم نسبت به او خیر خواهی کند..از دوستی و محبت ان حفاظت کند..خلف وعده برای او نکند..در هنگام بیماری از او عیادت کند..در تشییع جنازه اقوام او شرکت کند..دعوت او را قبول کند..هدیه اش را قبول کند..هدیه به او بدهد..برای نعمت هایی که وی در اختیار او گذاشته تشکر بسیار نماید..به بهترین شکل به یاریش برخیزد..نسبت به ناموس او غیرت ورزد..حاجت های ان را اجابت کند..با سرعت در انجام خواسته اش بکوشد..اگر عطسه نمو با گفتن خدا رحمتت کند مورد تفقدش قرار دهد..در پیدا نمودن گمشده اش تلاش نماید..سلامش را بی پاسخ نگذارد..با محبت و خوشخوئی و لطافت با او سخن گوید..به نیکی و مهربانی نعمتی به او عطا کند.. اگر قسم یاد کرد قسم او را قبول کند..با دوست او دوست باشو..با دشمن او دشمن باشد..در ترک گناه کمک او باشد..در گرفتن حق یاریش کند..در هنگام گرفتاری خوارش نساخته و تنهایش نگذارد..انچه برای خود دوست دارد برای او هم دوست داشته باشد و انچه برای خود نمی پسندد برای او هم نپسندد...

زیاد به دیدار او برود که ملاقاتش ارام کننده و عبادت است..

غذای دست خورده ی او را بخورد که شفاست..

محبت خود را با کلمات به او نشان دهد...

 

هفته نامه: نسل سوخته ی آینده ساز

دست نوشته ی امروز:                بسم الله

دلم چقدر براشون می سوزه،فقط با 5دقیقه حرف زدن عوض میشن؛
اما کو حرف زدن!؟



خیلی گرفتار بودم،ناراحت بودم و از دنیا خسته...
تلفنم زنگ خورد،از راهیان نور بود.گفتند: حاجی،اردوی راهیان نور دانش آموزان راه افتاده و شدیدا بهت احتیاج داریم.
بدون چون و چرا،ساک و ماک را جمع کردم و راهی اهواز شدم.رفتیم اردوگاه کشوری شهید مصطفی مسعودیان.خیلی کشکی(مثل همیشه)شدم مسئول فرهنگی اردوگاه.اول کار را جدی نگرفتم.فکر میکردم مثل همیشه راهیان؛یه یادمان داری و... است ولی وقتی شب اول اردوگاه رسید و چند هزار دانش آموز وارد محیط یادمان شدن،"یه مقدار کار برام جدی تر شد."
در کنار تمام کارها و مشکلات و برنامه ریزی ها زدم به دل دانش آموزها،از ساعت  8 شب تا 3و نیم صبح.وقتی دیدم با یه برخورد مهربانانه "من آخوند" و "حرف های دینی در قالب امروزی" زندگی چندین نفر را به راحتی توانستم تغییر دهم؛باز هم کار برایم جدی تر شد.اهمیت کار که برایم بارز شده بود،صبح همان شب به 70 روحانی تماس گرفتم و کار را برایشان توضیح دادم.
کار دارم...درس دارم...اداره را چه کنم!؟... زن و بچه را چی!؟... امتحانات را چه کنم!؟...با دانش آموز نمی توانم کنار بیام...و هزار دلیل دیگه که آن روز را برایم تلخ کرد...(درس و کار شخصی تا چند سال؟این همه خواندید و وقت سپری کردید برای یه همچین مو قعیت هایی،پس کجایید؟؟؟)
علی ماند و حوض معروفش... من و چند هزار دانش آموز...باز کار برایم جدی تر شد.
چند شبی گذشت و برنامه شب زنده داری با نوجوانان ادامه داشت و اینچنین بود که شبی صدها نفر دیدشون به "روحانیت" و "انقلاب" و در نهایت به "اسلام"،مثبت می شد و در صراط مستقیم قرار می گرفتند.
هنوز پی گیر این هستم که صد روحانی را در این مکان چند هزار نفری،مستقر کنم؛که نشده...که انشاالله میشه!!
ولی باید بگم که بعد از گذشت چندین شب ،کار"کاملا برایم جدی شده است" و وقتی هدایت چشم گیر این عزیزان ایران را دیدم،راضیم تا از همه چیزم بگذرم و به این "تکلیف" بزرگ عمل کنم و برای همه ی روحانی ها آرزو می کنم که نزد خدا معذور باشند...
که نیستند!؟

در گوشی: شبهای اول برایم سخت بود تا به جمع دانش آموزان بروم...و الان دو شب است که یک عشق عجیبی به آن ها پیدا کردم...و گاهی اوقات هم که از پیشم میرن دلم براشون تنگ می شود و گریه هم می کنم...
البته اون ها هم همین طور...

.................................................................
دست نوشته های روزهای قبل:

مثل مار!
آقای روحانی،آمریکا مار
نه....

 مثل ترنج

 مثل چشم؛مثل دست
مثل نوشابه
مثل تخم مرغ2
مثل چراغ قوه
مثل تخم مرغ

هفته نامه: فقط یک لوله کش!

دست نوشته ی امروز:              بسم الله
چه مدینه ی فاضله ای می شود اگر کمک کنیم.

می گفت:
محلمون رو تازه عوض کرده بودیم.
وضعیت خونه خوب نیود،باید یه دست و رویی؛روش می کشیدیم.
نیاز به لوله کش هم داشت.
از مغازه های محل پرس و جو کردم،گفتند:اوس محمد همه فن حریفه.
شمارش رو گرفتم و زنگ زدم.
اومد...
حقیقتا همه کاره بود.
اولش لوله کشی کرد،
بعد بعضی جاهای خونه که مشکل برقی داشت را درست کرد و رفت.
چند هفته ای گذشت.کلی پول خرج کرده بودم.
هیچی پول نداشتم،
حتی برای یک نان خریدن.
یعنی شیپیش ته ته جیبم ملغ می زد.
وسط این بی پولی؛کووووولررررر سوخت....
با زن و بچه در اوج تابستون،داشتیم از گرما مثل کباب می پختیم.
به خودم گفتم:
زنگ بزنم اوس محمد بیاد،پولش رو چند وقت دیگه  بدم.
بعد این دل و اون دل کردن،زنگ زدم.
بهش گفتم:کولر سوخته،وقت داری بیای؟
گفت:آره
گفتم:اوستا فقط یه کوچولو دستم خالیه،
اشکال نداره بعدا دست مزدت رو بدم!؟
گفت:این حرفها چیه؟فدا سرت رفیق!
سریع خودش رو رسوند و کولر رو درست کرد و رفت.
چند ساعت بعد زنگ خونه رو زدن.
در رو باز کردم دیدم،اوس محمد...
گفت:سلام حاجی،حقیقتش از بعداز ظهری که فهمیدم پول نداری اعصابم ریخته بهم،نمی دونم چطور بگم...
در حین صحبتش دست کرد تو جبیب و یه 50 هزار تومنی در آورد و گفت:
این پیشت باشه هر وقت داشتی بر گردون..
از من نه و از او آره و....
...........................
می گفت:وقتی اوستا رفت چه فکرهایی که به سرم نمی زد!
به خودم می گفتم:دیدی چه آدم های با معرفتی پیدا می شن!؟
دیدی تو این زمونه که حتی بهترین دوستای با معرفت مذهبی و
حزب اللهی هم حالی ازت نمی پرسن و فقط به فکر بگو و بخند هستن و کاری با خوشی ها و بدی های زندگیت ندارن،چه جور بعضی آدم ها،
دغ دغه ی درد مردم رو دارن.
دیدی یه لوله کش،یه لوله کش ساده، چه دل بزرگی داشت!؟
ای کاش همه اینطور بودیم.
چه مدینه فاضله ای می شد.
پ ن اول:



نمیدونم چرا وقتی این ماجرا رو شنیدم و شروع کردم به نوشتن،
همش به فکر شهید برونسی بودم.
شادی روح پر فتوح او یه صلوات هدیه کنید.


پ ن دوم:


دولت اعتدال!!! چگونه می خواهد جواب خون پایمال شده ی این جوان ها را بدهد!؟
ابراهیم هادی ها فدا نشدن تا با اندک تحریمی،مقاومت هایشان را لگد مال کنیم.
با این بی اعتدالی ها و مقاومت فروشی ها ،شهدا در عرش خدا؛ گریانند.


پ ن
سوم:
هفته نامه ها یک هفته باقیست.
ولی هر روز مطلبی مینویسم و با عنوان "دست نوشته ی امروز" که در بالای همین صفحه قرار می گیرد به روز می شوم. و منتظر سر زدن و دیدگاه های شما سروران عزیر هستم.
التماس دعا

رسوایی

نقدی بر فیلم رسوایی...

ادامه نوشته

حاجی محمدی

هر دو برنامه، روحانیت را به صحنه کشیدند.
اما این کجا و آن کجا!!!؟

(به ادامه مطلب بروید)


ادامه نوشته

ماه عسل

عسلی بودی برای تلخی زندگی مردم...

(به ادامه مطلب بروید)



پ ن : عید فطر بر همه ی شما بندگان خوب خدا مبارک.

ادامه نوشته

بابا اتی یا روحانی!؟

تو رو خدا ببینید،
ببینید بیشتر یاد بابا اتی می افتید یا یک روحانی...

(به ادامه مطلب بروید)

آیا این درسته که بازیگرانی که به طنز و جلفبازی معروف هستند،لباس روحانیت را بپوشند و در همون نقش هم دلقک بازی در بیارن!؟؟؟؟
باید برای مردم فرهنگ سازی کرد نه اینکه فرهنگ را خراب کنیم.

ادامه نوشته

طلبگی

طلبگی،بندگی و عمامه، تاج بندگی است،
نه بازیچه ی دست...


ادامه نوشته

دودکش

چقدر اسم؛ برازنده ی فیلم است.
واقعا،اگر دودکش نبود،بو و دود افتضاحی که به بار آورده اند از کجا خارج می شد!؟



ادامه نوشته

سخترین تبلیغ

فقط یه اشتباه کوچک کامپیوتری؛ باعث شد که برم نیروی هوایی ارتش
(به ادامه مطلب بروید)

ادامه نوشته

بازخوانی جنگ احد

به نظرم در این ایام ،هزاران بار باید ماجرای جنگ احد را مرور کنیم!

(به ادامه مطلب بروید.)



پ ن: عکس ربطی  به متن ندارد.
فقط برای این گذاشتم که بدانید در این وبلاگ همیشه مشعلی از ولایت روشن است.

ادامه نوشته

عین - صاد

عین - صاد همان عین - قاف است...

(به ادامه مطلب رجوع کنید.)



پ ن اخلاقی:در روایت آمده که دروغ بو دارد وتا آسمان می رود.
  ملائک از شدت بدی بوی آن به خدا شکایت می کنند و دروغگو را لعن می دهند.
مواظب باشیم در این ایام مبارک که ملائک در سرور هستند با بوی بد گناهانمان شادیشان را خراب نکنیم.


ادامه نوشته

انتخاب احسن

آیا تا به حال، به آیه ای که در دکور مناظره ها
 استفاده شده است؛دقت کرده اید!؟


(به ادامه مطلب مراجعه کنید)



پ ن اخلاقی:
داداش جون!
به پا که نماز صبح هات قضا نشه ها..
اخه روایت داریم اگر نماز صبح کسی قضا بشه،شیطون از خوشحالی در صورت اون شخص ادرار می کنه.
خلاصه نگی،نگفتم..

ادامه نوشته

خامنه اي ثاني

ایستاده ای همچو او،و برای این ایستادنت هزینه ها می کنی...

پ ن :راي ما راي علامه مصباح است.

ادامه نوشته

تدبر در قران2

بزرگان چه می گویند!؟

ادامه نوشته

تدبر در قرآن

دقیقا شب دوازدهم این چهله بود که ملکی را دیدم، مشغول خواندن سوره یس...

پ ن : تا نیایی گره از کار بشر وا نشود..

آقا جان تسلیت

برای ماتم جسارت به صحابه و شیعیان...

اجرک الله یا ابن الحسن علیه السلام..

ادامه نوشته

ازدواج آسان!

مشکل گشای اصفهان...

(حتما بخونید)

پ ن اول:باز هم از شهدا می نویسم.

  هزاران سپاس که برای سومین بار ما را مهمان خود کردید.

پ ن دوم:الی ربی را باید در سحر و آن هم در سجده فهمید.آنوقت است که شیرینی رب را

می فهمیم.

ادامه نوشته

حجاب برای شهدا...

تو رو خدا حجاب...برای شهدا

پ ن:کرامت آن نیست که کوه را بلرزانی،کرامت آن است که:

دلت در برابر شهوات و گناه نلرزد.
ادامه نوشته

خاتم الانبیا(صلوات الله علیه)

رسول خوبی ها..

بیان چند صفت ورفتار از پیامبر اکرم حضرت محمدصلوات الله علیه واله

پ ن :بابی انت و امی  ومالی و نفسی  یا رسول الله صلوات الله علیه...

ادامه نوشته

برای شهدا کاری...

سخنی گلایه آمیز با خودمان و نویسندگان وناشران دفاع مقدس...

پ ن: ایام ربیع الاول مبارک و آن که:

بعد از شهدا واقعا ما چه کرده ایم!؟



ادامه نوشته

مختارنامه

درسی که همه باید از آن بگیریم...


ادامه نوشته

چرا به آخوند سلام کنیم؟

دلایل سلام کردن به روحانیون
ادامه نوشته

فوتبال ببینیم یا بازی کنیم!؟

تحلیلی بر تماشای فوتبال و تفریح از دیدگاه دین
ادامه نوشته

عشق فراتر از دوست داشتن

در رد مقاله دوست داشتن جناب دکتر علی شریعتی....
ادامه نوشته

مدیری و مدیری ها بدانند...

مسیری برای هنرمندان طنز ساز
ادامه نوشته